- فعالسازی آنی لینک دانلود، پس از ثبت سفارش
- فروش فقط از طریق تحقیق آنلاین
- دسترسی به فایل محصول به صورت مادامالعمر
- تضمین کیفیت فایل ها
Hurry and get discounts on all Apple devices up to 20%
Sale_coupon_15
۱۳,۹۰۰ تومان
خرید و دانلود تحقیق آن 23 نفر
در سال 1361 در عملیات بیتالمقدس گروهی از رزمندگان به اسارت درمیآیند رژیم عراق 23 نفر از اسیران کم سن و سال را جدا میکند تا مورد بهرهبرداری تبلیغاتی قرار میدهد. اما این گروه که نوجوانانی 13 تا18 ساله بودند خالق حماسه هایی جاوید در تاریخ دوران دفاع مقدس میشوند.
بیان شجاعت و رشادت این گروه،که هشت سال و نیم در اسارت بودند ؛ می تواند در حلقه های نوجوانان بسیار موثر باشد.
قصه ی این آدم ها کمی فراز و نشیب دارد؛ همه شان در یک روز، اما د ر چند جبهه ی مختلف اسیر شده اند؛ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱٫ در لحظه ی اسارت، از نوجوان ۱۳ ساله میان شان بود تا جوان هجده ساله، لحظه های اسارت شان هم پر از حادثه بوده.
رضا امام قلی زاده – متولد ۱۳۴۳ – لحظه های اسارت را این طور تعریف می کند:” صبح روز عملیات بود که فهمیدیم بیش از حد تعیین شده پیشروی کرده ایم؛ حدود چهار پنج خط جلوتر و میان عراقی ها بودیم. از ۲۳ نفر، من بودم، احمد یوسف زاده، علیرضا شیخ حسینی، عباس پور خسروانی – که مجروح بود- و منصور که – از همه مان کم سن و سال تر و جثه اش هم از همه کوچک تر بود ،۱۴ ساله، اما با سعی و تلاش- به زخم بچه ها رسیدگی می کرد.
عراقی ها هر لحظه حلقه ی محاصره را تنگ تر می کردند. کم کم مهمات مان هم تمام شد. در این میان چند تا از بچه های بندرعباس هم با ما بودند. از جمله یک پیرمرد. وقتی عراقی ها به نزدیک ما رسیدند. پیرمرد که فشنگ هایش تمام شده بود، با سنگ به عراقی ها حمله ور شد. عراقی ها هم به رویش رگبار بستند و…”
اسرا روانه ی شهر بصره می شوند. بعد هم بغداد، یحیی کسایی نجفی – متولد ۱۳۴۴ – تعریف می کند: “تو اتوبوس بودیم و داشتیم خیابان های بغداد را نگاه می کردیم. رسیدیم سر چهار راهی، عکس بزرگی از صدام رو دیوار ساختمانی خودنمایی می کرد. بچه ها تا این لحظه تو غم اسارت بودند. اما کم کم شوخی ها شروع شد. یکی ا زبچه ها با دیدن عکس صدام داد زد: برای سلامتی امام صلوات! بچه ها بلند جوابش را دادند؛ آن هم سه بار.
نگهبانان عراقی، هاج و واج و عصبانی داد و فریاد کردند. یکی کمی عربی می دانست، گفت : بابا عکس صدام را دیدیم، سید الرییس، برایش صلوات فرستادیم. نگهبانان با رضایت سری تکان دادند، اسرا را بردند به وزارت دفاع که به « استخبارات» معروف بود.”
احمد یوسف زاده – متولد ۱۳۴۵ – می گوید: “با این که کلی کتک خوردم اما حاضر نشدم بگویم چهارده سال دارم. آخر سر با دو سال تخفیف گفتم شانزده ساله ام. اما دیگر کار از کار گذشته بود و آن قدر کتک خورده بودم که به درد مصاحبه نمی خوردم. برم گرداندند تو سلول، پیش بقیه. ساعتی بعد در باز شد و هیکل اسماعیل – سرباز شکنجه گر اتاق مصاحبه – تو در قاب شد.
از ملا صالح – مترجم مان – خواست نام کسی را از روی لیست تو دستش بخواند. صالح صدا زد « احمد، محمد، یوسف، یوسف زاده ». حیران بلند شدم. سرباز کمی خیره ام شد، بعد چیزهایی به صالح گفت: صالح، مشکوک نگاهم کرد. اسماعیل راه افتاد که برود. در همین حال یکی از دوستان ارتشی گفت صالح بگو صبر کند.
دوست ارتشی دو ماه قبل از ما اسیر شده بود و کمی عربی می دانست اسماعیل برگشت، نگاه تندی به او کرد و از صالح خواست حرف هایش را ترجمه کند. دوست ارتشی گفت: صالح به او بگو که این پسر اشتباه گفته، بگو، می گوید چهارده سالش است! از همین چیزها به او بگو… بعد رو به من گفت: اخوی جان! ظاهراً می خواهند شما را برگردانند به ایران … شاید راست باشد. این کار را برای تبلیغات می کنند.
این یارو – اسماعیل – الان داشت به صالح می گفت که ما به او می گوییم، بگو چهارده سالت است، قبول نمی کند.
خرید و دانلود تحقیق آن 23 نفر
برای خواندن ادامه مطلب پروژه تحقیق آن 23 نفر، خرید و دانلود را انجام دهید. تا فایل ورد آن در اختیار شما قرار بگیرد.
حجم |
20 کیلوبایت |
---|
تعداد صفحات |
3 |
---|
نوع فایل |
word |
---|
دسته بندی |
علوم انسانی |
---|
گروه مورد استفاده |
دانش آموزان, دانشجویان |
---|
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.